نویسنده و محقق : اشکان ارشادی 

سالها در کرمانشاه کتاب خواندم و بس. 

حالا دارم بصورت کاملا رایگان برایتان مینویسم. فقط بخوانید و اگر کپی کردید ذکر نام یادتان نرود. مطالب را اکثرا خودم مینویسم و اگه جمع‌آوری باشه ، در بالای مقاله ذکر شده. 

جدا از اینکه حکایات تاریخی ، راست باشه یا دروغ تعریف میکنم. 

تیمور لنگ هم فارسی می دانست و هم عربی و ترکی جُغتایی که همان ازبکیست. ازبکان به همراه کاشغری ها و رومی ها تا قبل از کشمکش‌های صفویه_مذهبی_قزلباشی ، فارسی را خیلی بها میدادند. تیمور به سر قبر فردوسی رفت و دید که نوشته های سنگ مزارش به عربیست ، گفت : بیچاره عمری فارسی گفته و باید در کنار عربی که لسان دین است فارسی نیز بر مزارش باشد. ( در منم تیمور جهانگشای ، بقلم تیمور آمده ، ترجمه ذبیح‌الله منصوری ) 

تیمور ، از شعر حافظ عصبانی بود و او را فراخواند. 

_ چرا ، سمرقند مرا! که دنیا را ویران کردم تا آن بنا کنم را به خال هندویی میبخشی ؟ 

_/ حافظ : قربان اول اینکه از این بخشش ها کردم که فقیرم ، دوم آنکه من کی گفته‌ام : 

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را 

                          به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا 

_ ( تیمور ) پس چه گفتی ؟ 

_/ حافظ : من گفته‌ام : 

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را 

                        بدو بخشم دو صد من قند و دو خرما را 

تیمور از طنازی و حاضر جوابی حافظ خوشش آمد و او را آفرین گفت. 

حافظ قبلتر هم حاضر جواب بود ، مثلا وقتیکه ن حرم شاه آل مظفر با حافظ شوخی کردند ، حافظ جوابی ردانه داد که بعلت مناسب نبودن از ذکر آن پرهیز میکنم. 

ولی موضوع جالبتری حافظ دارد. 

حافظ در یکی از اشعارش رود ارس را سلام می دهد و در غزلهای دیگر مدعی می‌شود که شیراز و . به شعر خود گرفته‌است حالا نوبت جاهای دیگرست ( که میدانیم واقعا با شعر خود جهانی را گرفت و غزلهایش را ترکان سمرقند و اعراب بندر مغرب میخوانده اند. ) 

روزی شاه شجاع با حافظ بر سر وزن و معنی دعوایش شد. حافظ بعداز بیرون رفتن گفت : شعر شاه شجاع تا کنون از دروازه شیراز هم بیرون نرفته و آنگاه ایراد ناایراد بر من میگیرد! 

سخن به گوش شاه رسید ، شاه گفت : الحاد حافظ نه بخاطر این گفته بلکه بخاطر ابیاتش ثابت خواهیم کرد ، پس گشتند و بیتی را پیدا کردند که حافظ : کفر میگوید! آشکارا! کفر میگوید ». 

حافظ نتوانست از خودش دفاع کند ولی ای با گرایش تشیع راهنمایی اش کرد و گفت : 

نقل کفر ، کفر نیست! » 

پس بیتی به قبل این بیت اضافه کن و در آن تأکید کن که این گفته ی اوست ، یا بگو این سخنی شرک از نامعلوم الحالیست. 

حافظ یک بیت اضافه کرد و دهان شاه و نظامیانش بست. 

خوب تیمور را فراموش نکنیم. تیمور در لشکرکشی بر علیه عثمانی مجبور به نامه نگاری هایی شد. آنموقع هم تا اواسط صفویان رسم بود بیتی فارسی در انتهای نامه بنویسند. 

تیمور ، برای سلطان عثمانی نوشت : 

رباعی ای از ابوسعید ابوالخیر 

با علم اگر عمل برابر گردد

                          کام دو جهان ترا میسر گردد

                                                       مغرور مشو به خود که خواندی ورقی

                                                                                         زان روز حذر کن که ورق بر گردد

سلطان عثمانی هم تمام خزائن شعر فارسی‌اش گشت ولی شعری پیدا نکرد ، لاجرم به شاهنامه رجوع کرد و بیت 

چو ( ایران ) نباشد تن من مباد 

               بدین مرزوبوم زنده یک تن مباد. 

پیدا کرد ، ولی چون تیمور خود را شاه ایران و توران خوانده بود و همچنین نمی توانست نام روم را بکار ببرد. پس نفرستاد ، ولی زبان نصیحت گشود و غزلی برایش فرستاد. 

در نهایت تیمور ، بایزید ایلدرم را درهم شکست و او را اسیر کرد. 

تیمور یعنی آهن 

ایلدریم یعنی صاعقه 

در نهایت آهن پیروز شد همانگونه که تموچین یعنی آهن چین بود و بر همگان پیروز شد.

نوادگان ازبک ( نسل ترکان جغتایی که با ایرانیان ) آمیخته شدند در شعر فارسی بسیار پیشتاز بودند و امروزه متأسفانه کمتر مورد توجه قرار گرفته. 

یکی از مشاعره های زیبای تاریخی میان شیبک خان با شاه اسماعیل صفوی بوده ، به این شرح : 

شیبانی خان یا همان شیبک خان که بر سراسر مرکز آسیا حکومت میکرد ، از شاه اسماعیل بخاطر مذهب خرده می گرفت. 

شاه اسماعیل برای شیبک خان یک بیت شعر فرستاد : 

درخت دشمنی بَرکن که رنج بی شمار آرد 

                                نهال دوستی بنشان که کام دل به بار آرد 

شیبک خان !

به اسماعیل نامه ای نوشت و در آخر گفت : که ترک شمشیر و شاهی کن. و این بیت را ضمیمه نامه اش کرد : 

امور مملکت و مُلک خسروان دانند 

                      گدای گوشه نشینی تو حافظا مخروش 

اسماعیل به نامه‌هایی که می آمد بی توجهی کرد تا دعوا بخوابد. ولی شیبک خان نوشت : 

نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست تر دارند 

                                                 جوانان سعادتمند پند پیر برنا را 

شاه اسماعیل ، نامه ای نوشت و اعلام کرد برای مصاف رودررو آماده‌است. پس نوشت : 

عروس ملک کسی در کنار گیرد تنگ 

                                که بوسه بر دم شمشیر آبدار زند. 

القصه ، در محمودآباد مرو مصاف دادند و قوای ازبک شکست خورده و جنازه شیبک خان توسط مریدان بلعیده شد و از کاسه سرش جام طلا اندود برای شاه اسماعیل ساخته شد. 

بعدها شاه عباس بهمراه تعالیم دینی ، هم شر ازبک را از خراسان بخصوص هرات کم کرد و هم قزلباش را مهار کرد. در جنگ با عثمانی و پرتغال هم سربلند بیرون آمد ولی خودش نیز به نوبه خود شرارتهایی داشت مثل : کور کردن فرزندانش یا 

در چهارمقاله نظامی عروضی سمرقندی میخواندم: 

سلطان محمود از شورش مردم روستایی منطقه ای به ستوه آمده بود و به دنبال جواب این سوال بود که چه چیز از مردم بی نوا ، جنگنده ساخته ؟ 

در همین فکر بود که پیکش آمد و خواسته های روستائیان را گفت ، در پایان بیتی بود به این شرح : 

اگر جز به کام من آید جواب / من و گرز و میدان افراسیاب

پرسید : 

این بیت از کیست ؟ 

پاسخ آمد : فردوسی طوسی. 

در پستهای دیگرم گفته‌ام که فردوسی ، از ترکان ترکان گفتن بیشتر منظور به خزرها داشته که یهودیت رسمی داشتند و مردم ترک ایران را نگفته. ! 

گفتم که خیلی از نوشته‌ها صحت تاریخی ندارند مثل دیدار تیمور با حافظ. 

در وبلاگ مهر میهن ، در مورد همین بیت فردوسی مطلب جالب توجهی نوشته که عین آن را می آورم. 

بیچاره فردوسی ، برای اتحاد و یکی شدن از تورفان تا مدیترانه شعر سروده! ولی نسبت به دیوانش دستکاری و تنگ نظری شده. اگه فردوسی اسم همه را نمی آورد اینقدر من من و منم زدن نبود، جیره خوانان فردوسی الحمدش نمی گویند حداقل مذمتش نگویند.

http://www.mehremihan.ir/shahnameh/101-researches/3659-%D8%A8%DB%8C%D8%AA-%DA%86%D9%88-%D9%81%D8%B1%D8%AF%D8%A7-%D8%A8%D8%B1%D8%A2%DB%8C%D8%AF-%D8%A8%D9%84%D9%86%D8%AF-%D8%A2%D9%81%D8%AA%D8%A7%D8%A8-%D8%A7%D8%B2-%D9%81%D8%B1%D8%AF%D9%88%D8%B3%DB%8C-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA

با عنوان بیت : چو فردا برآید  از فردوسی نیست.

ابوالفضل خطیبی

در داستان کین سیاوخش، پس از آنکه رستم خبر کشته شدن سیاوخش را در نیمروز (سیستان) می‌شنود، از هوش می‌رود و پس از یک هفته سوگواری با سپاهی راهیِ دربار کیکاوس می‌شود و سوگند می‌خورد که کین شاهزادۀ جوان را بخواهد:

به دادار دارنده سوگند خورد

که هرگز تنم بی‌سِلیح نبرد،

نباشد، نه رخ را بشویم ز خاک

سَزد گر نباشم برین سوگ پاک

کُله ترگ و شمشیر جام منست

به بازو خمِ خام دام منست


پس از آن بیت الحاقی زیر آمده است که در هشت نسخه از نسخه‌های مبنای تصحیح خالقی مطلق دیده می‌شود:
مگر کین آن شهریار جوان / بجویم ازآن ترک تیره‌روان[1]
پس از بیت بالا در چاپ ماکان، قطعه‌ای در 16 بیت در شرح احوال رستم پیش از دیدار با کاوس آمده که در هیچ یک از نسخه‌های خالقی مطلق و نیز نسخه‌های سن‌ژوزف، سعدلو، حاشیۀ ظفرنامه و حتی چاپ‌های قدیمی چون ژول موهل نیست و با دو بیت معروف زیر آغاز می‌شود که بیت یکم در زمرۀ مثل‌های معروف است:
چو فردا برآید بلند آفتاب / من و گرز و میدان افراسیاب
چنانش بکوبم به گرز گران / که پولاد کوبند آهنگران[2]
بنابر این، این دو بیت به‌رغم شهرت آن، بدین صورت و در این موضع سرودۀ فردوسی نتواند بود و از افزوده‌های بعدی است.
1.      چو فردا برآید بلندآفتاب.
این بیت در اوایل رزم یازده رخ دیده می‌شود که البته مصراع یکم آن با مصراع یکم بیت مورد نظر ما کاملاً تفاوت دارد. گودرز که برای کین‌خواهی سیاوخش به توران لشکر کشیده است، به پیران ویسه پیغام می‌دهد که خودِ او تسلیم شود تا از مرگ رهایی یابد:
نجویم برین کینه آرام و خواب / من و گرز و میدان و افراسیاب
این بیت از گذشته‌های دور، مورد علاقۀ سرایندگان منظومه‌های حماسی و شیفتگان شاهنامه‌ بوده[3] و قدیم‌ترین جایی که نقل شده، در ضمن داستانی است دربارۀ سرگذشت فردوسی که بنا بر آن، روزی سلطان محمود غزنوی در راه بازگشت از غزو هند به غزنین، پای حصار متمرّدی اردو زد و رسولی با این پیغام نزد او فرستاد: فردا باید که پیش آیی و خدمتی بیاری و بارگاه ما را خدمت کنی و تشریف بپوشی و بازگردی». روز دیگر هنگامی که رسول بازگشت، سلطان محمود به وزیرش خواجۀ بزرگ، احمد بن حسن میمندی گفت: چه جواب داده باشد؟ خواجه این بیت فردوسی بخواند:
اگر جز به کام من آید جواب / من و گرز و میدان افراسیاب
محمود گفت: این بیت که راست که مردی از او همی‌زاید؟ گفت: بیچاره ابوالقاسم فردوسی راست که بیست و پنج سال رنج برد و چنان کتابی را تمام کرد و هیچ ثمره ندید[4]
دربارۀ این شاهد دو نکته شایان ذکر است: یکی اینکه در مصراع یکم، واژۀ جواب در حوزۀ واژگان فردوسی نیست و به جای آن همه جا پاسخ آمده است. در اینجا، داستان‌سرا متناسب با محتوای داستان، مصراع یکم را تغییر داده و بر زبان میمندی نهاده است. بنابر این، مصحح شاهنامه نباید این گونه ضبط‌ها را در زمرۀ اختلاف‌های میان نسخه‌های شاهنامه در نظر آورد؛ دیگر اینکه، مصراع دوم بیت به لحاظ زبانِ سخته و حماسی آن، در زبان مردم راه یافته و متناسب با موضوع مورد گفتگو، مصراع یکم آن را تغییر می‌دادند[5]، ولی در معروف‌ترین صورت بیت (چو فردا برآید بلندآفتاب.)، مصراع یکم آن سرودۀ فردوسی نیست. با اینکه، این صورتِ معروف در هیچ یک از نسخه‌های قدیمی و معتبر شاهنامه نیست، ولی چنین می‌نماید از بیت‌های الحاقی قدیم باشد؛ زیرا این بیت به همین صورت و به نام فردوسی در کتاب تاریخ‌نامۀ هرات که در اوایل قرن هشتم هجری (718-721ق) نوشته شده، آمده[6] و خودِ سیف هروی مؤلّف کتاب با الهام از همین بیت، بیت زیر را سروده است:
چو فردا برآید خور خاوری/ من و گرز و میدان کین‌آوری
مصراع یکم بیت، عیناً در منظومۀ سام‌نامه (سرایش: قرن نهم یا دهم هجری) نیز آمده است:
چو فردا برآید بلندآفتاب / سر جنگجویان درآید ز خواب[7]
2.      چنانت بکوبم به گرز گران / که پولاد کوبند آهنگران
در شاهنامه، نزدیک‌ترین بیت‌ها به بیت بالا دو بیت زیر است:
بکوبید گوپال و گرز گران / چو پولاد را پتک آهنگران[8]
برآمد چکاچاک و زخم سران / چو پولاد را پتک آهنگران[9]
ولی بیت مورد بحث با تفاوت اندکی در منظومۀ بانوگشسپ‌نامه دیده می‌شود:
چنانت بکوبم به گرز گران / که مسمار کوبند آهنگران[10]
 


[1] . فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، مرکز دایرة‌المعارف بزرگ اسلامی، 1386، 2/381-382.
[2] . همان، به کوشش ترنر ماکان، کلکته، بپتیست مشن (Baptist Mission)، 1929م، 2/488؛ نیز نک: همان، به کوشش سعیدنفیسی و دیگران، تهران، کتابخانه و چاپخانۀ بروخیم، 1314، 3/682-683، پانوشت 11؛ همان، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، کتابفروشی حاج‌محمدعلی علمی- ابن سینا، 1335، 3/385.
[3] . سجاد آیدنلو در جستاری، این بیت را پرتقلیدترین بیت فردوسی در منظومه‌های پهلوانیِ پس از شاهنامه نامیده و دربارۀ بیت‌هایی که سرایندگان دیگر از اسدی طوسی به بعد، به تأثیر از بیت فردوسی سروده‌اند، به بحث پرداخته است؛ نک: پرتقلیدترین بیت فردوسی در منظومه‌های پهلوانیِ پس از شاهنامه»، نیم‌پخته ترنج: بیست مقاله دربارۀ شاهنامه و ادب حماسی ایران، تهران، سخن، 1396، 223-230.
[4] . نظامی عروضی، احمد بن عمر بن علی سمرقندی، چهارمقاله، به‌کوشش محمد معین، تهران، زوّار، 1333ش، ص82.
[5] . عارف قزوینی (کلیات دیوان، به‌کوشش عبدالرحمن سیف آزاد، تهران، امیرکبیر، 1347ش، ص483) بر اساس همین بیت، بیت زیر:
ز شعر ار سخن گویی اینت جواب/ من و گرز و میدان افراسیاب
و ابولقاسم حالت (دیوان ابوالعینک، تهران، نشریات ما، 1363ش، ص424) نیز این بیت طنزآمیز را ساخته‌اند:
که گر زود ناید پلو قاب‌قاب/ من و گرز و میدان افراسیاب
[6] . سیف ‌بن محمد بن یعقوب هروی، تاریخ‌نامة هراة، به‌کوشش محمد زبیر صدیقی، کلکته، مطبع بپتست مشن، 1362ق، ص516؛ بیت مذکور در کتاب بزم و رزم (استرآبادی، عزیز بن اردشیر، بزم و رزم، با مقدّمة محمد فؤاد کوپلریلی‌زاده ، استانبول، اوقاف مطبعی، 1928م، ص321) که در قرن هشتم و در کتاب حافظ ابرو (جغرافیای حافظ ابرو، به‌کوشش صادق سجادی، تهران، میراث مکتوب، 1375 ش، 3/184) که در قرن نهم نوشته شده‌اند، نیز دیده می‌شود.
[7] . سام‌نامه، به کوشش وحید رویانی، تهران، انتشارات میراث مکتوب، 1393، ص؛ برای این شاهد و شواهد دیگری از منظومه‌های پهلوانی پس از فردوسی که به تقلید از مصراع یکم ساخته‌ شده‌اند، نک: آیدنلو، همان، ص226-227.
[8] . فردوسی، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، 3/231/2061.
[9] . همان، 7/554/1068.
[10] . بانوگشسپ‌نامه، به‌کوشش روح‌انگیز کراچی، تهران، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1382ش، ص118.
یادآوری: برخی از شواهد این جستار از پیکرۀ رایانه‌ای گروه فرهنگ‌نویسی فرهنگستان زبان و ادب فارسی استخراج شده‌اند.

 

ابوالفضل خطیبی ، نام وبدار بالاست و من اشکان ارشادی هستم.

ادامه را از زبان خودم مینویسم. 

شعرای بزرگ و عالمان و عارفان زبان فارسی را محل اتحاد و بیان قرار دادند و قاجار ( بزرگترین قوم ترک و مغول ) بخوبی این موضوع را نیک دریافتند و برای آن تلاش کردند. قبلتر سلجوقیان این مهم را دریافته بودند. کلهم بجز سلاطین قرن هجده عثمانی که فارسی را کنار گذاشتند ، تمامی ترکها زبان فارسی را دوست داشتند و اکثریت دو زبانه یا سه زبانه بودند. 

به شعرهای عمادالدین و فضولی نگاه کنید ، حتی در دیوان ترکی هم روح ایرانی دارند. 

هرکس قدری با ترکی آشنایی داشته باشه ، بدون مترجم توانایی خواندن داره! 

اکنون شعرای آذربایجان از قدیمی‌ها ، ترکمنهای عراقند.

نسیمی : 

دریای محیط جوشه گلدی
                                  کانیله مکان خروشه گلدی

سر ازل اولدی آشکارا
                               عارف نئجه ایله سین مدارا

هر ذرّه گونشدن اولدی ظاهر
                              توپراغه سجود قیلدی طاهر

نقاش بیلیندی نقش ایچینده
                       لعل اولدی روان بدخش ایچینده

آجی سو شراب کوثر اولدی
                                هر زهر نبات شکر اولدی

کلی یئر و گوی حق اولدی مطلق
                     سؤیلر دف و چنگ و نی اناالحق

معشوقیله عاشق اولدی بیر ذات
                       محو اولدی وجود نفی و اثبات

هر قطره محیط اعظم اولدی
                             هر ذره مسیح مریم اولدی

داش و کسک اولدی ورد نسرین
                     فرهاد ایله خسرو اولدی شیرین

تریاک مزاجی توتدی آغو
                                  لؤلؤ مدور اولدی دارو

مسجود ایله ساجد اولدی واحد
                         مسجود حقیقی اولدی ساجد

ایمانیله کفر بیر شی اولدی
                        تاتلی ایله آجی بیر می اولدی

شرکت آرادان گتوردی وحدت
                     وحدت دن آچیلدی باب رحمت

جانیله تن اولدی بیر حقیقت
                        برکیتدی شریعت و طریقت

اشیا ایکی لیکدن اولدی خالی
                           باقی احد اولدی لایزالی

ای طالب اگر دگیلسن اعما
                           گؤر وعده کل من علیها

رفع اولدی حجاب ماسوی الله
                                 القدرت و البقا لله

غیر اولدی هلاک وجه قالدی
         محو اولدی بو بحره کیم کی دالدی

چون مومنه مومن اولدی مرآت
                     مراتینا باخ اوندا گؤر ذات

گؤرسن سنی کی نه جسم وجانسان
                    مقصودزمین وآسمان سان

آدمده تجلی قیلدی الله
                 قیل آدمه سجده اولما گمراه

شیطان لعینه اویما زینهار
                 اونون سؤزونه اینانما ای یار

اویخودان اویان کی م اولدی
                 گؤر نئجه زمانه پر شر اولدی

چالیندی قیامتین نفیری
                  ای ساغر ائشیتمدین صفیری

مشرکدن ائدر موحدی فرق
              ای وای اونا کی ایشی اولا زرق

هم خاتم الینده اولا فرمان
                 یعنی کی منم بوگون سلیمان

موسی منم اول عصا الیمده
                    حقدن ازلی قیلینج بئلیمده

فضل ایستریسن حقیقته وار
              سعی ایله بو ایشده قالما زینهار

سؤیلر بو کیتابتی نسیمی
                         من سر کلام حق نعیمی

الحق بو نسیمی آیتیندن.
                     گل اوخو بوگون نهایتیندن

الفاظ نسیمی گؤرنه جاندور
                       دریای محیط بحر کاندور

بو بحره دالیپ دور نسیمی”
                    یعنی کی ندیر زریله سیمی.

 

از فضولی مثال بیاورم : 

جفا سنه



ای بیوفا که عادت اولوبدر جفا سنه                             

                                       باالله جفادر ـاولما دئمک بیوفا سنه



گهه ونازوگهه کرشمه وشیوه در ایشین                      

                                   جانین سئوونلر اولماسا ای آشینا سنه



مین جان اولایدی کاش منی دل شکسته ده                      

                                     تا هر بیریله بیر گز اولایدیم فداسنه



عشقینده مبتلا لیقیمی عیب ائدن سانیر                                      

                                    کیم اولماق اختیار ائله در مبتلا سنه



ای دل که هجره دویمایپ ایستر سن اول مهی                  

                               شکر ائد بو حاله یوخسا گلربیر بلا سنه



ای گل غمیندن اشگ رخ زردیم ائتدی آل                       

                                   بیلیردی اولا صورت حالیم صبا سنه



دوشمه ز چو شاه قرب فضولی گدالره                  

                              اول شاهیدن التفات نه نسبت منه،سنه

 

فلکدن انقلاب

روزگاریم بولدی دوران فلکدن انقلاب                       

                                       قان ایچینده ئولدوم ایاق چکدی بزمیمدن شراب 



شعله آه یاندیردیم دیلی سر گشتیه                       

                                     بیر اوداولدوم جیزگه نن جورمده اولمازمی کباب



لعلین ایله باده بحث ائتمیش ذهی گمراهلیق                

                                              اولدی واجب ائیلمک اول بی ادبدن اجتناب 



وئرمه زاولدی یول وصاله پیچ زلفون آه کیم                  

                                                      رشته تدبیردن دوران کجرو آچدی تاب



اولمادی اول ماهه روشن یاندیقیم هجران گونی     

                                         یاندیقین شب تا سحر شمعین نه بیلیسین آفتاب



گوزکه پیکانین قاپوب گوگدن ساچار هریان سرشک           

                                                            بیرصدفدر قطره بارانی ائیلر درّ ناب



اولدی ابر دودی آهیم پردۀ رخسار ماه         

                                                   آه کیم آلماز جمالیندن هنوز اول مه نقاب 



کسمه دی مندن سر کوینده آزارین قریب             

                                          ای فضولی جنت ایچره نئجه یوخ دئرلر عذاب

 

   فدا

جانیمین جوهری اول لعل گوهر باره فدا                   عمرومون حاصلی اول شیوه رفتاره فدا



دردچکمیش باشیم اول خال سیاه قربانی               تاب گورموش تنیم اول طرّۀ طرّاره فدا



گوزلریمدن ساچیلان قطرۀ اشگیم گوهری             لبلریندن توکولن لولوی شهواره فدا



چاک سینمدن اولان قانلی جگرپاره لری                      مست چشمینده اولان قانلی غمزۀ خونخواره فدا



پاره پاره دل مجروحی پریشانیمدن                        سرکوینده اولان هر ایته بیر پاره فدا



جان و دل قیدینی چکمکدن ئوزوم قورتادیم                 جانی جانانییه ائتدیم دلی دلداره فدا



ای فضولی نولا گر ساخلارایسم جانی عزیز             وقت اولارکیم اولا اول شوخی ستمکاره فدا

 

 سلطانیدر
اول پریوش کیم ملاحت ملکینین سلطانیدر                        حکم اونون حکمیدر فرمان اونون فرمانیدر



سوردی مجنون نوبتین ایندی منم رسوای عشق          دوغری دئرلر هرزمان بیر عاشقین دورانیدر



لحظه لحظه گونلوم اودوندان شررلردر چخان             قطره قطره گوز توکن سانمیش سرشگیم قانیدر



چاکلر جسمیمده تیغ عشقیدن عیب ائتمه یوز                     کیم جنون گارینین بونلار گلی خندانیدر



ای فضولی اولدی کیمرحم ائده یار افغانینا؟             آغلا زار آنجاق کیم زار آغلاماق امکانیدر

 

  دل زار سنه[/size]

غمدن ئولدوم دئمه دیم حال دلی زار سنه                    ای گلی تازه روا گورمه دیم آزار سنه 



ایچ مئی ناب که باغریندان ائدر جمله کباب                  آتش عشق ایله عشاق جگرخوار سنه



مئی گلگوندا دگل نرگس مستین عکسی                         قدح اولموش گوز آچیپ عاشقی دیدار سنه



عارضین گول گول ائدیبدر مئی گلگون تابی                      وه که بیر گولدن آچیلمیش نئچه گار سنه



باغه سیرائدبورخ لعل ایله کیم غنچه وگل                  گوستره خون دل و دیده خونبار سنه



دئرایدیم قامتینه سرو ولی ئوزگه ایمیش                  حرکات و روش و شیوه و رفتار سنه



ائیله یب طرف بنا گوشینه درد دیلیمی                      یا او طاقین دییه یا طرّۀ دستار سنه



من گرفتارینم و فتنه دن اولمان آزاد                         هیچ کیم اولماسین ای شوخ گرفتار سنه



لعل نابین هوسی باغریمی قان ائیله دیگین                 آه کیم قانلی یاشیم قیلمادی اظهار سنه



ای فضولی فلگین وار سنینله نظری                     کیم غم و محنتینی وئردی نه کیم وارسنه

 

  [size=12] بیلیریم

یارحال دیلیمی یار بیلیبدر بیلیریم                        دیل زاریمده نه کیم وار بیلیبدر بیلیریم



یاری اغیار بیلیبدر که منه یار اولماز                   منده دخی اونی که اغیار بیلیبدر بیلیریم



زلفینی اهل وفا صیدینه دام ای لیلی                   منی اول دامه گرفتار بیلیبدر بیلیریم



من نه حاجت که قیلیم شرح اونا درد دلیمی               هامی درد دلیمی یار بیلیبدر بیلیریم



یار هم صحبتیم اولمازسا فضولی نه عجب            ئوزونه صحبتیمی عار بیلیبدر بیلیریم

 

نه ایمیش

ای خوش اول مست که بیلمه زغم عالم نه ایمیش        نه چکر عالم اوچون غم نه بیلیر غم نه ایمیش



بیرپر سلسله عشقینه دوشدوم ناگهه              شیمدی بیلدیم سبب خلقت آدم نه ایمیش



واعظ اوصاف جهنم دئیر ای اهل وه ره                 وار اونون مجلسینه بیلکی جهنم نه ایمیش



اوخی کوکسیمدن اوتوب قالمیش ایمیش پیکانین      آه بیلدیم سبب آه دمادم نه ایمیش



ای فضولی مزۀ ساقی و صهبا بیلدین            توبه قیل تا بیله سن زرق و ریا هم نه ایمیش

 

محرم ایدیم

خوش اول زمان که حریم وصاله محرم ایدیم        نه مبتلائی بلا و نه مبتلا غم ایدیم



گذردیم ایتلرین ایچره فضائی گوینده               یئریم بهشت برین ایدی من بیر آدام لیدیم



همیشه سجده گهیم خاک آستانه ن ایدی              بو اعتبار ایله بیر سربلند عالم ایدیم



گدای کوئین ایدیم بئیله ذلّتیم یوخ ایدی              سریر سلطنت قربده معظم ایدیم



زمان زمان اثر پرتوی جمالیندن                  معالج دل پر درد و چشم پرنم ایدیم



زیاده غمزده یم هجر ایله خوش اول گونلر            که من بو غمزده لیکدن زیاده خرم ایدیم 



فضولی اولماز ایمیش محنت و فراقه مفید               بوذوق ذکر که بیردم یاره همدم ایدیم

 

من محتشم یوز ایل را ندیدم ، همان فیلمی که حریم سلطان ترجمه شده! محتشم یوز ایل یعنی صد سال با شکوه! 

به شعر سلطان سلیمان با روح فارسی ایرانی توجه کنید : 

جلیس خلوتیم، واریم، حبیبیم، ماه تابانیم،

                                    انیسیم، محرمیم، واریم، گؤزللر شاهی سلطانیم.

حیاتیم، حاصل عمروم، شراب کوثریم، عدنیم

                                       بهاریم، بهجتیم، روزوم، نگاریم، ورد خندانیم.

نشاطیم، عشرتیم، بزمیم، چراغیم، نّیریم، شمعیم،

                                          ترنج و نار و نارنجیم، بنیم شمع شبستانیم.

نباتیم، شّکریم، گنجیم، جهان ایچینده بی رنجیم،

                              عزیزیم، یوسفوم، واریم، گؤنول مصرینداکی خانیم.

ستانبولوم، قارامانیم، دیار ملکت روموم،

                                       بدخشانیم و قیپچاقیم و بغدادیم، خراسانیم.

ساچی ماریم، قاشی یاییم، گؤزو پر فتنه بیماریم،

                                         اؤلورسم بوینونا قانیم، مدد هی نامسلمانیم.

قاپیندا چونکه مداحیم، سنی مدح ایلریم دائم،

                               یورک پر غم، گؤزوم پر نم، محبّی یم، خوشا حالیم.

محبّی (قانونی سلطان سلیمان)

 

ترکها همه ریشه فارسی در زبانشان دارند ، لغات عربی در فارسی هم دیگر خاص فارسیست. و از فارسی به دیگر زبانها رفته. 

ادامه دارد. 

 

 


مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها